لینک دوستان

الـسلام عليك يا علي ابن موسي الرضا


ضــــامــــــــن آهـــــــــو 


کاش من يک بچه آهو مي شدم

مي دويدم روز و شب در دشتها

توي کوه و دشت و صحرا روز و شب
مي دويدم تا که مي ديدم تو را

کاش روزي مي نشستي پيش من
مي کشيدي دست خود را بر سرم
شاد مي کردي مرا با خنده ات
دوست بودي با من و با خواهرم

چونکه روزي مادر م مي گفت تو
دوست با يک بچه آهو بوده اي
خوش به حال بچه آهويي که تو
توي صحرا ضامن او بوده اي

پس بيا من بچه آهو مي شوم
بچه آهويي که تنها مانده است
بچه آهويي که تنها و غريب
در ميان دشت و صحرا مانده است

روز و شب در انتظارم پس بيا
دوست شو با من مرا هم ناز کن
بند غم را از دو پاي کوچکم
با دو دست مهربانت باز کن

2

صحن حرم از نسيم پر بود
از پرپر يا کريم پر بود

خورشيد دوباره بوسه مي زد
بر چهره مهربان گنبد

گنبد پر از آفاتاب مي شد
آهسته غم من آب مي شد

رفتم طرف ضريح او باز
تا پر شوم از هواي پرواز

اطراف ضريح گريه ها بود
دلهاي شکسته و دعا بود

دلها همه زير بارش اشک
مانند کبوتري رها بود

عطر گل ياس در دل من
عطر صلوات در فضا بود

 

کوچه هاي خراسان



چشمه هاي خروشان تو را مي شناسند
موجهاي پريشان تو را مي شناسند
پرسش تشنگي را تو آبي، جوابي
ريگهاي بيابان تو را مي شناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را مي شناسند
از نشابور بر موجي از «لا» گذشتي
اي که امواج طوفان تو را مي شناسند
اينک اي خوب فصل غريبي سر آمد
چون تمام غريبان تو را مي شناسند
کاش من هم عبور تو را ديده بودم
کوچه هاي خراسان تو را مي شناسند

 


حرم

دوباره يک غروب دلنشين
دوباره يک صدا،
صداي سبز
دوباره مي پرد کبوتري
به دور گنبد حرم
دوباره چشمهاي من
پر از نگاه کاشي و ستاره مي شود
کنار حوض
دوباره ذهن من
پر از صداي بالهاي يک فرشته مي شود
نگاه کن!
من آن کبوترم
به دور گنبد طلايي اش
چه عاشقانه مي پرم

 

 

موسيقي غريبي



روي اين گنبد طلا و قشنگ
خانه اي دارم از شکوفه و نور
خانه پاک و روشني دارم
زير باران دانه هاي بلور

زير اين گنبد طلايي هست
صحن مردي که ضامن آهوست
آه، گوش تمام مردم شهر
پر موسيقي غريبي اوست


دوست من! بگو که تا حالا
چند دفعه به مشهد آمده اي؟
اشکي از چشم خسته ريخته اي؟
بوسه اي بر ضريح او زده اي؟

تا بيايي دوباره مي شنوي
عطر پاک گلاب، از هر سو
مي چکد قطره اشکي از چشمت
باز با ياد ضامن آهو

در هوا بوي بال پيچيده
در زمين، عطر غنچه هاي دعا
شهر مشهد هميشه لبريز است
از صميميت امام رضا

روز و شب، کار من فقط اين است:
حرف او، با پرنده ها گفتن
پر زدن در نگاه گنبد نور
زير لب يا رضا رضا گفتن

بالهايم پر از نوازش اوست
چون شب و روز بر سر حرمم
راستي خوش به حال من، آري
بچه ها، من کبوتر حرمم ...

بوي زيارت



دور سقاخانه مي گردد نسيم
دانه مي پاشد کنار حوض آب
چادرش بوي زيارت مي دهد
بوي اشک و گريه و بوي گلاب

آسمان چشم او پر مي شود
باز، از پرواز شاد کفتران
صحن را آهسته جارو مي کند
خادمي با دستهاي مهربان

مي نشيند در نگاه خيس او
مثل يک گل، سايه فواره ها
قلب من پر مي کشد مثل نسيم
هردومان هستيم مهمان رضا

 


شمع جمع شاپرکها

محمد عزيزي«نسيم»

پاي خود را مي گذارم در حرم
از دلم پر مي کشد اندوه و غم

با کبوترهاي گنبد مي روم
توي خال آسمان گم مي شوم

شاپرکها، تشنه ديدار نور
شادمان سر مي رسند از راه دور

چشم خود را در حرم وا مي کنند
شمع را يکباره پيدا مي کنند

شمع جمع شاپرکهايي رضا
اي کليد ساده مشکل گشا

آن گل زيبا گل خوشبو تويي
اي رضا جان ضامن آهو تويي
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگيرم اوج، خوشحال و رها

مي شوم من روز و شب همسايه ات
مي شود چتر دو بالم سايه ات

 

 

چون کبوتر حرم



زير چتر آفتاب
در حرم نشسته ام
دل به روي غصه ها
شادمانه بسته ام

ابر تيره دلم
پاره پاره مي شود
آسمان قلب من
پر ستاره مي شود

يک صداي آشنا
از فضاي رو به رو
مي رسد به گوش من
بق بقو بقو بقو

بق بقو بقو کنان
دسته کبوتران
آب و دانه مي خورند
مي پرند در آسمان

مي شوم کبوتري
چون کبوتر حرم
دور گنبد طلا
شادمانه مي پرم

 

يک صحن کبوتر


خسته از راه، کنار مادر
توي ماشين پدر خوابيدم
پلکهايم که به هم افتادند
خواب يک صحن کبوتر ديدم

صبح وقتي که دو چشمم وا شد
شادمان مثل گلي خنديدم
آخر از پنجره پشت اتاق
گنبد زرد رضا را ديدم

دل من مثل کبوتر پر زرد
رفت و بر شانه گلدسته نشست
اشک در چشمه چشمم جوشيد
بغضم آيينه شد اما نشکست

پدر آماده شد از من پرسيد:
دوست داري که تو را هم ببرم؟
گفتم:آري! ولي آنجا چه کنم؟
مادرم گفت: زيارت پسرم!

گر چه زود آمده بوديم ولي
در حرم جاي دل من کم بود
هر کسي با او؛ چيزي مي گفت
گوييا با همه کس محرم بود

هر کجا رفتيم آنجا پر بود
پر ز نجواي دل و دست دعا
يک طرف قصه پر غصه در
يک طرف ذکر غريب الغربا

در رواق حرم پر نورش
کاش دست دل من رو مي شد
مي شدم من آن آهوي غريب
باز او ضامن آهو مي شد

 

 

صبح جمعه

چون صبح جمعه مي رسد
مثل کبوتر مي پرم
خوشحال و خندان مي روم
همراه بابا تا حرم

تا گنبد زرد حرم
ازدور پيدا مي شود
بر روي لبهاي پدر
گلخنده اي وا مي شود

از شوق ديدار رضا
من شادمانه مي دوم
انگار او مثل گل است
من نيز يک پروانه ام

من مي نشينم در حرم
آرام، پهلوي پدر
آنجا زيارتنامه را
مي خواند او با چشم تر

پشت ضريح و پنجره
اين جا و آنجا، هر کجا
بر روي لبهاي همه
روييده گلهاي دعا


يکدفعه من توي خيال
يک بچه آخو مي شوم
با شادماني ناگهان
سوي ضريحش مي دوم

 

 

زائر


دلم يک بره آهوي نجيب است
که از مهر و نوازش بي نصيب است
به سويت آمده، تنها و خسته
دلم اي ضامن آهو، غريب است

 

همراه کفتران



رقص قشنگ نور
امشب چه ديدني ست
آواز شاد باد
امشب شنيدني ست

عيد است و عطر گل
پيچيده در هوا
بوي خوش گلاب
پر کرده سينه را

گلبوته هاي شمع
روييده هر کجا
مي ريزد اشک شوق
يک غنچه بي صدا

گلدسته ها همه
غرق ستاره هاست
هر گوشه حرم
فرياد «يارضاست»

وقت زيارت است
پر مي کشد دلم
همراه کفتران
من مي روم حرم

 

 



شاد شو اي دل که رضا يار ماست دردو جهان سيد و سالار ماست
ما همه پروانه ولي آن جناب شمع فروزان شب تار ماست
غم ننمايد به دل ما مکان چون که رضا مونس و غمخوار ماست
دائره شکل ار بشود قلب ما مهر رضا نقطه پرگار ماست
ما به جوارش چو پناهنده ايم از همه آفات نگه دار ماست
روز قيامت نکنيم اضطراب زانکه رضا يار و مددکار ماست

 

 



با نام رضا دلت مصفا گردد

درد و غم سينه ات مداوا گردد
گر روي نهي به درگهش با اخلاص

 هر عقده ز کار بسته ات وا گردد

 

ذبيح الله احمدي

با نام رضا دلت مصفا گردد

درد و غم سينه ات مداوا گردد
گر روي نهي به درگهش با اخلاص

 هر عقده ز کار بسته ات وا گردد

 


با ديده دل اگر رضا را بيني مرآت جمال کبريا را بيني
گر پرده اوهام به يک سو فکني اندر پس آن پرده خدا را بيني
تا گوهر اشکم سر بازار نيايد کالاي مرا هيچ خريدار نيايد
خوارم من و در سينه من عشق شکفته است تا خلق نگويند گل از خار نيايد
اي حجت هشتم که خدا خوانده رضايت مدح تو جز از خالق دادار نيايد
نوميدي و درگاه تو بي سابقه باشد هر کار ز تو آيد و اين کار نيايد
ديدم همه جا بر در و ديوار حريمت جائي ننوشته است گنهکار نيايد
گوئي به کجا روي کند اي همه رحمت گر بر در تو شخص گرفتار نيايد


برچسب‌ها: شعر در باره امام رضا ع, زیبا ترین شعر ها در باره امام رضا ع, شعر امام رضا ع, شعر در باره کبوترای امام رضا ع
[ پنجشنبه چهارم اسفند ۱۳۹۰ ] [ 12:26 ] [ [ حــســن ] ]