| 
 به روی نیزه ذکر یا حبیب است هوا آکنده «أمّن یجیب» است پس از مرگ غریب تو، غریب است 
 به قدر مهربانی ساده بودی   عجب دستی به دریا داده بودی 
 غریب کوچه های انتظارم   به خیمه روی برگشتن ندارم 
 علم بر بام قلب عاشقان زد   مگر خورشید را سر میتوان زد 
 دو دستت را ستون خیمه ها کن   لبی با سوز دریا آشنا کن 
 چراغ خانه مادر نیامد 
 گلوی نازک اصغر نیامد؟ 
 غمت را برنمیتابم عموجان! که گفته تشنه آبم عموجان؟ 
 فلک در گردش پرگار من نیست   عموی آب بودن کار من نیست 
 الهی بشکند دست جدایی   عموجان، آب یعنی بیوفایی 
 و مشک آب از دندان رها شد   دمی که قامت خورشید تا شد 
 
 
 
 
 برچسبها: شعر درباره حضرت عباس, شعر درباره حضرت ابولفضل, شعر ابولفضل, شعر حضرت عباس  [ چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۲ ]  [ 18:36 ]  [ [ حــســن ] ]  | ||
| [ طراحي : قالب ساز آنلاین ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] | ||