لینک دوستان



مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود

زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود

درد رقیه تو پدر جان یتیمی است

درد سه ساله تو مداوا نمی شود

شأن نزول رأس تو ویرانه من است

دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود

بی شانه نیز می شود امروز سر کنم

زلفی که سوخته گره اش وانمی شود

بیهوده زیر منت مرهم نمی روم

این پا برای دختر تو پا نمی شود

صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند

خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود

چوب از یزید خورده ای و قهر با منی

از چه لبت به صحبت من وا نمی شود

کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر

این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود



برچسب‌ها: شعر در باره حضرت رقیه, حضرت رقیه, زیباتربن شعر ها در باره حضرت رقیه س, حضرت رقیه س
[ سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۱ ] [ 14:8 ] [ [ حــســن ] ]

ابر هی در صورت مهتاب بازی می کند

باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند

 

لب ز چوب بی حیای خیزران پاره شده

مثل آن ماهی که با قلّاب بازی می کند

 

گفته ام با بچه ها بابای من می آید و

دامن من را پراز اسباب بازی می کند

 

آسمان دیده که هرشب تا دم صبحی رباب

با علی اصغرش در خواب بازی می کند

 

عمه گفته قحطی آب است تا پایان راه

پس چرا آن مرد دارد آب بازی می کند؟؟؟

 

من اگر دردانه ات هستم به جای من چرا

باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند؟؟؟


برچسب‌ها: شعر در باره حضرت رقیه, حضرت رقیه, زیباتربن شعر ها در باره حضرت رقیه س, حضرت رقیه س
[ سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۱ ] [ 14:0 ] [ [ حــســن ] ]

يک نيمه شب بهانه‌ی دلبر گرفت و بعد

قلبش به شوق روي پدر پر گرفت و بعد

 

اما نيامده ز سفر مهربان او

يعني دوباره هم دل دختر گرفت و بعد

 

آنقدر لاله ريخت به راه مسافرش

تا خواب او تجلي باور گرفت و بعد

 

آخر رسيد از سفر، اما سر پدر

سر را چقدر غمزده در بر گرفت و بعد

 

گرد و غبار از رخ مهمان مهربان

با اشک چشم و گوشه‌ی معجر گرفت و بعد

 

انگار خوب او خبر از ماجرا نداشت

طفلک سراغي از علي اصغر گرفت و بعد

 

از روزهاي بي کسي اش گفت با پدر

يعني نبرد بغض و گلو در گرفت و بعد:

 

خورشيد من به مغرب گودال رفتي و

باران تير و نيزه و خنجر گرفت و بعد

 

معراج رفتي از دل گودال قتلگاه

نيزه سر تو را به روي سر گرفت و بعد

 

دلتنگ بود دخترت و سنگ ِ کينه اي

بوسه ز چهره و لب و حنجر گرفت و بعد

 

...

 

اما دوباره فرصت جبران رسيده بود

يک بوسه آه از لب پرپر گرفت و بعد

 

جان داد در مقابل چشمان عمه اش

با بال هاي زخمي خود پر گرفت و بعد ...

 


برچسب‌ها: شعر در باره حضرت رقیه, حضرت رقیه, زیباتربن شعر ها در باره حضرت رقیه س, حضرت رقیه س
[ سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۱ ] [ 13:57 ] [ [ حــســن ] ]

برچسب‌ها
شعر (54)
خدا (4)
smssss (3)
45 (2)
امکانات وب